قدس آنلاین- باور کنید عبارت «درس شیرینی ریاضی» نه افسانه است و نه بهانه ای برای سربه سر گذاشتن با برخی معلمان سختگیر ریاضی و یا دانش آموزان ریاضی گریزی که حاضرند ۱۰۰ بار از روی درس های دیگر جریمه بنویسند و یکساعت سر کلاس ریاضی حاضر نشوند. برای استاد «حسین وحیدی» همه درسها شیرینند و البته «ریاضی» شیرین تر. آنقدر شیرین تر که حتی حالا و در حالیکه ۹۲ «مهرماه» و ۸۶ سال تحصیلی را درک کرده است، باز هم نمی تواند از شهد تدریس این درس دل بکند و با وجود همه مشکلات، هر طور هست، روزی ۲ ساعت هم که شده ریاضی تدریس می کند!
دیروز که خبرنگاران به مناسبت آغاز سال تحصیلی سراغش رفتند از خاطرات ۷۳ ساله معلمی اش گفت و از اینکه می خواهد رکورد تدریس را به نام خودش در کتاب «گینس» ثبت کند. «وحیدی» نه تنها از ریاضی و شیرینی های تدریسش خسته نشده بلکه می گوید: «اگر روزی بیاید که آن روز درس ندهم خسته میشوم... تا زمانی که نفس دارم میخواهم معلم باشم».
عشق من مادر
۱۹ ساله بود که او را برای تدریس در کلاس اول به مدرسه ای فرستادند. پیش از آن تا کلاس نهم درس خوانده و بعد هم دروس حوزوی را شروع کرده بود. وقتش که رسید گفتند برای ادامه تحصیل باید از قزوین به قم بروی. آماده شده بود برای رفتن که مادر مخالفت کرد. مادر، هم مادر خانواده بود و هم پدر. پدری که در ۶ سالگی «حسین» از دنیا رفته بود و سرپرستی ۴ فرزند مانده بود برای همسرش. میان رفتن و ماندن، «حسین» توصیه مادر را انتخاب کرد و کنار خانواده ماند و قید درس حوزه را زد. خودش می گوید در ۱۹ سالگی ابتدا مسئولیتی را در اطراف زادگاهش به او پیشنهاد کردند اما این بار بدون اینکه مادر بخواهد، «حسین» ترجیح داد بازهم در قزوین و کنار خانواده بماند. عشق به معلمی از همانجا آغاز شد. از روزی که شروع کرد الفبا را با حالت آهنگین برای بچه ها درس دادن ...
فرود اضطراری
تا پیش از آن به معلمی فکر هم نکرده بود چه برسد به اینکه عاشقش بشود. دلیلش شاید خاطرات دوران کودکی بود و معلم کلاس اول ... معلمی که تقریباً هر روز از پنجره کلاس که مشرف به کوچه بود، می پرید داخل کلاس! چند سال طول کشید که «حسین» بداند اقای معلم قصد غافلگیر کردن بچه را نداشته است بلکه تأخیر چند دقیقه ای و حساب بردن از مدیر مدرسه دلیل فرود های اضطراری آن هم از پنجره می شده است. شاید هم وقتی یاد شیطنت های خود و همکلاسی هایش می افتاد و اینکه باید با بچه هایی از این دست و دردسرهایشان سرکله بزند، بی خیال معلمی می شد. با این همه اگرچه از سر اتفاق و برای ماندن کنار خانواده معلمی را انتخاب می کند اما از همان روز اول نشان می دهد – به قول امروزی ها- این کاره است. این کاره که می گوییم یعنی «وحیدی» تنها به کتاب، دفتر، کلاس و روشهای مرسوم تدریس و مسئولیت سازمانی اش فکر نمی کند. برای خودش روش تدریس خلق می کند، به بچه ها نماز خواندن می آموزد، نمایشنامه می نویسد و با آنها اجرا می کند، امام جماعت مدرسه می شود و ... خلاصه همه جوره معلم می شود، آن هم از نوع همه فن حریف.
معلمی نکرده ام که ...
سال ۱۳۵۵ تنها روی کاغذ بازنشسته شد. اینکه می گویند بازنشستگی یک «پایان» نیست بلکه آغاز فصلی جدید در زندگی آدمهاست، در باره «وحیدی» کاملاً درست به نظر می رسد. سال ۱۳۵۵ برای او تولد و آغازی بود که کمتر کسی تصور می کرد بیشتر از ۴۰ سال ادامه پیدا کند. برای «وحیدی» همه این ۴۱ سال و همه آن ۳۲ سال پیش از بازنشستگی اگر نکوییم به سرعت برق و باد اما با سرعت و شیرینی گذشت. خودش در این باره گفته است: «تنها تدریس نمی کردم... ممتحن، طراح سوال و رئیس حوزه امتحانی بوده ام جوری که برخی ها تا اسم من می آمد یاد امتحانات می افتادند...بعد بازنشستگی در ۱۶ مدرسه غیر انتفاعی تدریس کرده ام ... طراح سئوال کنکور دانشگاه ازاد بوده ام ... ۵۰ دوره کارآموزی ریاضی را گذرانده ام... همیشه مطالعه دارم، نظام قدیم و نظام جدید درس داده ام...هرگز تدریس و مطالعه را رها نکردم. زندگی من در تحصیل، تدریس، تحقیق و تألیف خلاصه شده است. از من سؤال میکنند با معلمی چگونه زندگی کردهای؟ میگویم من معلمی نکرده ام که زندگی کنم بلکه زندگی کردهام که معلمی کنم. معلمی یعنی هنر انسان پروری.»
تنبیه تعطیل
معلمهای خیلی خیلی قدیمی و نظام آموزشی گذشته، یک خاصیت و ویژگی اش استفاده از تنبیه بود. اصلاً خاطرات قدیمی ترها را که مرور می کنید، پای ثابتش خاطرات تنبیه، ترکه و شلاق هایی است که انگار حق مسلم خیلی از معلمهای سختگیر سابق بود! در خاطرات دانش آموزانی که سالهای دور در کلاس درس «وحیدی» حاضر بوده اند اما چنین چیزی پیدا نمی شود. از شهید رجایی که در کودکی دانش آموز وحیدی بود بگیرید تا دیگر دانش آموزانی که در قزوین، تهران و ... پای درسش نشسته اند. خاطرات دوران تحصیل و تدریس خود «وحیدی» نیز از این یک فقره خالی است. در عوض معلم ۹۲ ساله هنوز که هنوز است نام تک تک دانش آموزان دوران شاغلی و بازنشستگی اش را دارد. با شماره تلفن ها، تاریخ تولدشان و کادوهای روز معلم شان و البته یادگاری ها و جوایزی که پایان هر سال به آنها می داد!
این دو خاطره
این دو خاطره اش را بخوانید تا متوجه شوید چرا «وحیدی» برای معلمی نه سن و سال می شناسد، نه زمان و مکان و نه محدودیت های دیگر: «سال ۱۳۴۷ که معلم نمونه شدم به من سفر کربلا پیشنهاد کردند... گفتند به شرطی که آنجا هم در مدرسه ایرانی به بچهها درس بدهی ... به مدرسه ایرانیها رفتم. چند تایی هم شاگرد عرب بودند. آنجا هم ریاضی درس دادم. همانجا خدمت امام خمینی(ره) رفتم...گفتم معلم ریاضی هستم. گفتند دینی هم بگو. من همیشه بعد از درس برای بچهها راجع به اخلاق و دین هم میگفتم... در سفر حج هم کنار باب الفتح دیدم معلمی هست و چند شاگرد دارد ریاضی درس میدهد. دیدم بچهها اصلاً متوجه نشدند. اجازه گرفتم و درس دادم. موضوع درباره مخرج مشترک گرفتن بود. مشتاق شدند و میخواستند فردا هم بروم درس بدهم، اما روز آخر بود و باید بر میگشتیم»!
راز اصلی
شاید همین روزها رکورد تدریسش در «گینس» ثبت شود. همانطورکه دو سال پیش گواهینامه رکورد ملی تدریس را در ایران گرفت. همانطور که بارها و بارها از او تجلیل شد، همانطور که چند وزیر آموزش و پرورش پای خدمات طولانی مدت و صادقانه اش مهر تأیید زدند. ولی بعید می دانم، گینس، گواهینامه ملی، تقدیرنامه و ... بتواند رمز و راز اصلی «معلم ماندن» او و رکورد ۷۳ سال صبر، مهربانی و عشق و محبت را هم ثبت کند.
Normal ۰ false false false EN-US X-NONE FA
نظر شما